چهارشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۱

مثل هر سال


امروز توي شركت رفتم پشت كامپيوتر و كمي با برنامه كورل كار كردم. بيشتر مثالهاش رو و قالبهاش رو آوردم و ديدم. به نظرم چيزهاي فوق‌العاده‌اي اومد. كارت ويزيتها و سربرگها و ...
ذوق زده شده بودم. به بچه‌ها گفتم: ” اينها رشته‌است كه ما داريم. همه اش بتن و تيرآهن و ميلگرد و سيمان و خاك و جوب و فاضلاب و...بابا من دوست داشتم كامپيوتر- نرم افزار بخونم. توي مدرسه با همون كمودور 64 و سايمون بيسيك و... و توي دانشگاه با فرترن و كوئيم بيسيك و...خيلي قوي برنامه نويسي مي‌كردم.“ ولي موقع كنكور همه گفتن نه بابا كامپيوتر رو كه همه رشته ها دارند! خلاصه در مدت يه هفته كه معلوم هم نشد چرا ؟ عمران زديم. بگذريم از اين كه فيلنامه نويسي و مربيگري فوتبال رو هم خيلي دوست دارم!!. به هر حال اونقدرها از رشته‌ام پيمون نيستم به شرطي كه در كنارش كارهايي رو كه دوست دارم رو هم انجام بدم.مثل هر سال به عنوان سياهي لشكر قراره توي امتحان فوق ليسانس هم شركت كنم. امسال مقل پارسال شهرسازي زدم. مثل هر سال عذاب وجدان اصلي از اول بهمن شروع مي‌ِشه. مثل هر سال كلي كتاب نخونده و كلي كار نكرده رو موكول ميكنم به بعد از امتحان ولي درس هم نمي‌خونم وهمه كارها مي‌مونه و يه عذاب وجدان. الان هم مثلا دوست دارم كورل و فلش رو شروع كنم به يادگيري ولي مي‌گم نه،‌ امتحان فوق چي؟ حالا شما اگر پشت گوشتون رو ديدين درس خوندن من رو هم مي‌بينيد. شايد امسال كلا بي‌خيال شم. سازمان سنجش به خاطر سالها حضور من پولدار شد! ايول.

هیچ نظری موجود نیست: