چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۱

نارگيل +‌يونجه


امروز توي شركت مجبور شدم جلوي همه از دو نفر از خانومهاي نقشه‌كش معذرت خواهي كنم. بايد حواسم به شوخيهايي كه مي‌كنم باشه. توي طبقه ما دو جبهه بين جبهه آقايون و خانومها تشكيل شده و شوخيهايي لفظي انجام مي‌شه. چند وقت پيش كار به جايي رسيد كه به يكيشون گفتيم نارگيل بايد بدي!! و اونهم نارگيل خريده بود برامون. حالا با چه مسخره بازي و مصيبتي نارگيل رو شكستيم و خورديم. بماند. امروز دوباره بحث اون رو پيش اومد . اون خانوم برگشت گفت نارگيل مي‌خرم باز مي‌ذارم جلوتون. من گفتم اين دفعه ما سوت مي‌زنيم . شما نارگيل رو از اون بالا پرتاپ كنيد! اونا هم گفتن اين دفعه هويج و كاهو براتون مي‌گيريم. دوستمون مي‌گفت لطفا آب هويج بگيريد! منهم اين ذهن پليدم دوباره فعال شد و گفتم ،‌ شيطونه مي‌گه يه وانت يونجه سفارش بدم بيارن دم شركت!! اولش يه كم خنديدند ولي بعد حس كردم يه كم بهشون بر خورده. دوستام كه از خنده ولو شده بودند. بعد از 10 دقيقه خلاصه ديدم اوضاع ناجوره. شوخي مي‌كنيم كه يه جوري سر كار خوش بگذره و اگر بخوايم از هم دلگير بشيم كه ديگه شوخي نيست. خلاصه اينكه در حضور جمع ازشون به خاطر اين شوخي معذرت خواستم. هر چند اولش سخت بود. ولي شد! از اين به بعد سعي مي‌كنم دقت كنم.

هیچ نظری موجود نیست: