شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۱

در وسط مه


امشب زير دوش كه بودم با خودم فكر مي‌كردم. كاشكي الان ماشين داشتم و راه مي‌افتادم مي‌رفتم ماسوله براي 3-4 روز تنها يا با يه نفر كه خيلي رفيق باشه. در سكوت و نم نم بارون و مه غليظ قدم مي‌زدم يا از پنجره باز بيرون رو نگاه مي‌كردم.

هیچ نظری موجود نیست: