جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۱

خائنين


اين خواهر من خيلي خر خون تر از ماست. دبيرستانيه. اختلاف سنيمون هم خيلي زياده. اون موقعها من عمرا ينقدر درس نمي‌خوندم.اميدوارم امتحاناش خوب بشه. بيچاره رياضي شده 17. اونوقت بابام پرسيده ازش 20 هم داشتين؟ گفته آره! گفته : تو چه چيزت از اونا كمتره؟ خواهرم كلي شاكي شده بود. ياد خودم افتادم . چه كتكهايي از دست بابائه نخورديم سر نمره! يكيش رو هيچوقت يادم نميره. بگذريم... توي مدرسه شون يه كار باحال كردند كه خيلي خوشم اومد. با دوستاشون از همه بچه‌ها امضا گرفتند و چهارشنبه و پنجشنبه رو خودشون تعطيل كردند! گفت 5 نفر خيانت كردند و امضا نكردند! بعدا خبر داد. مدرسه تعطيل شده چون فقط چند نفر خائن اومده بودند. كيف كردم از اتحادشون.

هیچ نظری موجود نیست: