شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۱

و كتاب حوادث هميشه از نيمه آن باز مي‌شود.


بعضي موقعها كه مثل امشب يه دوست درد و دل مي‌كنه و تو گوش مي‌دي. يه جورايي دركش مي‌كني و سعي مي‌كني كه تو هم باهاش حرف بزني. يه چيزايي ميگي، دوست داري كه آرومش كني. دوست داري كه موج مثبت بفرستي براش ،‌پر از محبت. ولي خودت هم شايد همون احساسات رو داري. خودت هم تصوير ذهنيت بهم ريخته و احساسات متناقض داري. شايد فعلا داري فقط در حال زندگي مي‌كني. منتظر گذشت زمان و بازي روزگار و دست سرنوشت هستي. تا چه پيش آيد . دعا مي‌كني. خدايا به ما آرامش قلب بده. به قلوبمان اطمينان و ارامش اعطا كن.

هیچ نظری موجود نیست: