فرمان 7 و 8 رو هم خوندم. توي فرمان هفتم ، (دزدي مكن). جريان اينه كه مايكا دختري 20 ساله است كه با پدر و مادر خود زندگي ميكند. او در سن 16 سالگي به طور نا مشروع حامله شده. ولي پدر و مادر او فرزند او را به نام خود ثبت كردهاند و همه اسناد هم چنين نشان ميدهد. او كه كنترلي روي دختر كوچك خود ندارد. او را ميدزدد و به خانه جنگلي پدر واقعي بچه ميرود و... صحنه آخر فيلم (كتاب) شوك كامل است و البته حتما در فيلم بايد ساختار بصري خيلي زيبا و مرموزي داشته باشد. (فيلم رو نديدم). اين داستان مانند همه داستانها در بلوك آپارتماني خاصي در ورشو ميگذرد. در اين داستان هم مانند فرمان دوم، سوم، چهارم، پنجم از روابط نا مشروع سخن رانده شده.
فرمان هشتم ( نام خداي خود را باطل مبر)، جريان يك خانم استاد دانشگاه است كه بسيار موفق است و در همان بلوك آپارتماني زندگي ميكند. او در دانشگاه واحدي بنام اخلاق درس ميدهد و اينكه در شرايط مختالف و حوادث كدام كار اخلاقيتر است. مترجم آمريكايي كتابهاي او خانمي 40 ساله است. كه بعدا مشخص ميشود دختر يهودي ساكن لهستان بوده كه سالها پيش براي نجات از دست گشتاپو قرار بوده تحت سرپرستي خانواده كاتوليك قرار گيرد كه اين خانم (استاد دانشگاه ) و شوهرش به بهانه مغايرت اين امر با مذهب كاتوليك با سرپرستي او مخالفت كردند. هر چند دختر به طرز معجزه اسايي نجات يافته . (آنها خبر نداشتند.) علت نپذيرفتن او چيز ديگري بوده. اشارههايي كه در اين داستان به خدا و حضور او ميشود بسيار جالب است.
پنجشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۲
فرمان هفتم و هشتم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر