پنجشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۱

طبقه چهاردهم


هواي تهران امروز خيلي جالب بود. ابر و افتاب و طوفان و تگرگ و بارون. مخصوصا وقتي صبح با صداي رعد و برق و باز شدن پنجره توي طبقه 14 يه آسمانخراش! (توي اتاق پسرخاله‌ات) از خواب بپري و بعدش هم تگرگ رو وحشتناك رو كه بر شهر مي ريزه ببيني. اون برج رو دوست داري. منظره زيباي شهر زير پاته در جنوب و كوهها و دماوند در سمت شرق . به اين نتيجه رسيدم كه زندگي توي برج رو دوست دارم. فقط يه ايرادي هست. اون پنجره‌هاي لعنتي كامل باز مي شن و تو مي‌ترسي از وسوسه بيرون پريدن. هر بار با اين ترس سعي مي‌كني كه از اون پنجره‌ها دور بشي و يا لااقل توجهت رو كاملا به تماشاي مناظر بدي و نه فكر كردن به پرش ارتفاع.

هیچ نظری موجود نیست: