یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۱

فرمان ششم - زنا مكن يا فيلمي كوتاه درباره عشق


وقتي امشب اين داستان رو مي‌خوندم اولاش به نظرم خيلي آشنا اومد. فكر كنم اولاش رو جايي خونده باشم. يه كم هم من رو ياد فيلم زيباي مالنا انداخت. عشق پنهان. ولي توي مالنا، مالنا هيچ وقت نمي‌فهمه كه يه پسر دوازده ساله عاشقش بوده و همه جا به فكرش بوده و تعقيبش مي‌كرده. طوري كه آدم آخر فيلم خيلي دلش مي‌خواد كه مالنا يه جوري از اين احساس خبردار مي‌شد. حداقل. ولي خب توي اين داستان ماگدا از عشق تومك ، پسري كه 10 سال از خودش كوچيكتره بالاخره مطلع مي‌شه و آخر داستان فكر كنم حالا اون تومك رو دوست داره ولي تومك چي؟ اون حالا رگ دستش رو زده و به نظر بي‌تفاوت مي‌رسه. فضاي داستانهاي ده فرمان بسيار زيباست. بسيار.



زن صاحب‌خانه خطاب به تومك : ” احتمالا هيچ كس نبودهكه اين رو بهت بگه...دخترها فقط تظاهر مي‌كنن كه راحت و بي‌خيالن و به راحتي با پسرها لاس مي‌زنن. ولي فقط از پسرهاي مهربون خوششون مياد،‌ پسرهايي كه بتونن بهشون تكيه كنن و بهشون وفادار باشن...منظورم رو مي فهمي؟ “

هیچ نظری موجود نیست: