شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۲

Time after time


ساعت 3 و 25 دقيقه نصفه شبه، با اين كه فردا عازم سفر هستم خوابم نمياد. چند دقيقه پيش مثل ابر بهار گريه كردم. نمي‌دونم چرا مثل ديوونه‌ها اينها رو امشب اينجا مي‌نويسم. چند ساعته كه دارم توي كامپيوتر يادداشت مي‌خونم و يه سري مطلب آرشيوي ديگه. يه مطلب ديدم كه نقل قول از حرفهاي خودم بود. اون رو كه ديدم گريه‌ام گرفت. ولي علتش فقط اون نبود . چيزهاي مختلف بود توي همه چيزهايي كه خوندم امشب ولي اون مطلب فقط تركوند بغض رو.چيزهايي كه شايد از ظهر امروز شروع شده بود، خاطره‌اي از مكاني خاص. الان حالم بهتره. مي‌خوام به هيچ چي فكر نكنم و خودم رو بزنم به اون راه. قبل از خواب اون آهنگه مي‌چسبه.
مي‌خوام دي سي كنم و برم .ولي عجيبه يكي آنلاينه كه نبايد.


الان ساعت 12:40 ظهر شنبه است و همچين هر چي فكر مي‌كنم كه چرا اين مطلب رو ديشب پابليش كردم به جايي نمي‌رسم. به هر حال پابليش شد و رفت و من هم زياد اعتقادي به ديليت كردن مطاب پابليش شده ندارم. مگر مورد اضطراري باشه. به هر حال براي ثبت در تاريخ اينهم ثبت شد. ايام به كام باد.

هیچ نظری موجود نیست: