چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۱

ميرفتاح - 2


ميرفتاح : ” 2- دارم توي پياده رو توي اين هواي آلوده قدم مي‌زنم.ويترين مغازه‌ها را هم نگاه مي‌كنم. مردي با ظاهر عجيب جلو مي‌ايد. اسامي آشنا اما دور را مي‌گويد. سي‌دي فروش است. هر نوع سي‌دي كه بخواهي. زير هزار تومن و حتي زير پانصد تومن. در ميان اسامي كه رديف مي‌كند. اسم هتل آزادي (هلمز: احتمالا مراسم شوي لباس خانمها رو مي‌گه ) و مهماني تبريز هم هست. مي‌پرسم - با صداي آهسته - كه با قيافه اي كه من دارم ، تو چه طور به من اعتماد كردي؟ نمي‌گويي با اين ريش و يقه بسته برايت درد سر ايجاد كنم؟ چيزي مي‌گويد كه تا پشت گوشم قرمز مي‌شود. خيلي سريع دور مي‌شوم.“

هیچ نظری موجود نیست: