پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۱

ميرفتاح - 3


ميرفتاح: ”3- مي‌گويد كجا كار مي‌كني؟ مي‌گويم :ابرار هفتگي. مي‌گويد : ديدي باد طرف راستيهاست رفتي راست شدي؟ مي‌گويم : من راست نيستم. مي‌گويد: پس چرا با ابرار هفتگي كار مي‌كني؟ مي‌گويم : ابرار هفتگي هم راست نيست. مي‌گويد : ولي ابرار كه راست هست. مي‌گويم : ابرار هم راست نيست. تو نشانه‌اي از راست بودن ابرار داري؟ مي‌گويد : پس حتما تازه چپ كرده‌اند. مي‌گويم : ولي آنها چپ هم نيستند. مي‌گويد: توي سوئد كه زندگي نمي‌كني. اگر راست نيست پس چپ است. مي‌گويم: در سوئد زندگي نمي‌كنم، اما يا من نمي‌فهمم چپ و راست چيست، يا تو. مي‌گويد : اتفاقا من من مي‌فهمم. براي همين هميشه حواسم هست كجا و با كي كار مي‌كنم. اين تويي كه نمي‌فهمي. براي همين وقتي بايد راست بزني چپ مي‌زني،‌ وقتي بايد چپ بزني راست مي‌زني.“


”4- ميوه را مي‌گذارد روي ترازو. مي‌گويد سه هزار و هفتصد و پنجاه تومن. طبق حساب سرانگشتي دارد 300 تومن اضافه مي‌گيرد. مي‌گويم : احتمالا اشتباه كردي. يك بار ديگر حساب كن. جوري رفتار مي‌كند انگار به او توهين كرده‌ام. دوباره حساب مي‌كند. همچنان 150 تومن اضافه مي‌گيرد. مغازه شلوغ است . چيزي نمي‌گويم و بيرون مي‌آيم.“

هیچ نظری موجود نیست: