امروز شيطنت رو به حد اعلا رسونديم توي شركت. امروز معلوم شد كه فردا صبح بايد با پرواز مستقيم ساها بريم عسلويه. خود پتروشميها كه جرات نميكنند و از بوشهر ميرند. اون راه طولانيتره ولي امن تره. ولي خوب اين راحت تره و بسيار خطرناكتر. توي شركت به همكار همسفرم جلوي بچهها ميگفتم وصيتنامهات رو بنويس. هي شوخي ميكرديم كه اين آخرين ناهارمونه و از همه حلاليت ميطلبيديم. ديگه خودم هم باور شده بود كه اين سفر خطرناكه!! با بدجنسي تمام توي آتليه ميگفتم كه تصور كنيد كه من بميرم توي سقوط هواپيما ، چه عزاداري راه ميافته همه ميگن بچاره جوون ناكام ! چند روز قبل از اينكه ماشنيش رو تحويل بگيره ، مرد! خلاصه اونقدر بدجنس بازي در آورديم كه بچههاي شركت گفتند كه تو رو خدا اين حرفها رو نزنيد ما دعا ميكنيم كه سالم برگرديد. آره بابا شيطنت بود و شر و ور . سالم بر ميگرديم. اميدوارم ناهار فرداشون توي سايت ماهي زبيده باشه ، خيلي هوس كردم.
ديالوگ فردا توي هواپيما : اه خانوم مهماندار يه لحظه تشريف بيارين، ميشه بگين كه چرا اين سمت هواپيما بال نداره!!
دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۱
سقوط كركس سفيد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر