چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۱

سه برش كوتاه


برش اول - شهيد همت

كنار دوستت توي واگن آخر مترو سوار هستي. قطار مي‌رسه به ايستگاه شهيد همت. براي دوستت مي‌گي قطار بدون باز شدن درها توي ايستگاه خالي فقط توقف داره. مي‌گي كه ياد فيلم نردبان جيكوب و ايستگاه متروك مترو مي‌افتي. سكوت بر قراره. به روبرو خيره شدي. بزرگ نوشته شهيد همت. تنها كاري كه به ذهنت مي‌رسه اينه كه فا‌تحه‌اي نثار روح بزرگش بكني. بسم‌الله الرحمن الرحيم...
برش دوم - ايكات

توي فروشگاه ايكات هستي. داري مي‌ري كه پول كت رو به صندوق بدي. كيف پولت رو در مي‌اري. سكه 10 ليري سوريه از كيفت مي‌افته بيرون. 3 سال و نيمه از 22 مهر 1378 كه اين سكه يادگاري توي كيفته. چند بار گم شده ولي هر بار ته جيب يا كيف سامسونتت پيدا شده. پات رو روي سكه مي‌ذاري و از چرخيدنش جلوگيري مي‌كني. 1 ثانيه مكث مي‌كني و سكه رو نگاه مي‌كني. دولا مي‌شي و مي‌ذاري توي جيبت. ياد يه سري خاطرات مي‌افتي.
برش سوم - موهاي بافته

گرماي وجود و {...}.

هیچ نظری موجود نیست: