جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۱

پنالتي


امروز صبخ رفته بودم فوتبال ، پام هنوز مشكل داره يه كم ولي خوب ما هم خوره تر از اين حرفها هستيم. امروز يكي شوت زد و نزديك بود مقطوع النسلمون كنه! نفسم بند اومد . عرق سرد تمام صورتم رو پوشوند .چند دقيق طول كشيد تا حالم جا اومد. بعدش هم پسر دائيم شوت زد دماغم رو پياده كرد! ضعيف شديم بابا. اونقدر خواستم ركود 100% گل زدن پنالتيها رو حفظ كنم كه خراب كردم. اونهم بخاطر اينكه وسط راه تصميمم رو عوض كردم. كاري كه هنگام پنالتي نبايد كرد. خوب پيش مياد.امير حسين مي‌گفت ديگه تو وبلاگ ننويسيها. ( 82).

هیچ نظری موجود نیست: